هر اتفاقی در زندگی می تواند در دو دسته قرار بگیرد: یک حالِ خوب، یا یک داستانِ خوب.

ذهن همه افراد پر است از داستان های جذاب و قابل بازگویی. فقط باید بتواند آنها را از پستوی ذهنتان بیرون بکشید.

سوال: چطور میتوانم داستان های جذاب، فوق العاده و جالب ذهنم را بیرون بکشم؟ 

جواب: ببینید شما نسبت به تجربه های خودتان هیچ احساسی ندارید. این زندگی شما است. هر روز آن را زندگی می کنید و برای خودتان فوق العاده خسته کننده است. اما در واقع اینطور نیست. فردی می گفت "هیچ اتفاق منحصر به فردی در زندگیم نیفتاده. ده سال در سپاه کار می کردم و الان در تهران با شوهرم زندگی می کنم و سعی می کنم وارد بخش رسانه تلویزیون بشم". بهش گفتم... "ببخشید؟؟ اصلا چیشد که عضو سپاه شدی؟ اون موقع چند سال داشتی؟ اون موقع ها فکرشم می کردی که می خوای ی فرد رسانه ای بشی؟ با شوهرت توی سپاه آشنا شدی؟


فکر کن ببین مردم مدام چی از شما می پرسند. کدام جنبه از زندگی ات برای مردم بیشترین سوال را ایجاد کرده؟

مثلا، من یک دختر دارم. خب..خیلیها دختر دارند. مادر، یا پدر بودن رویداد منحصر به فردی نیست. اما همیشه مردم از من می پرسند که چطور بین کار و رسیدگی به بچه ام توازن ایجاد کردم. حقیقت این است که آنطور که باید نتواسته م این توازن را ایجاد کنم. من هم اکثر اوقات دچار تنش و نگرانی می شوم. یک روز که مشغول ضبط یک برنامه برای کانال شخصی م بودم دخترم که آن موقع چهارماهش بود تبِ شدیدی کرد به طوری که داشت از حال می رفت. من هم که وسط ضبط بودم همه چیز رو ول کردم و به دخترم رسیدم. نمیدانید چقدر آن لحظات گریه کردم. بعد از اینکه دخترم را بردم دکتر و داروهایش را دادم تا آرام شد مجددا رفتم سراغ ضبط. همه این اتفاقات می تواند یک داستان منحصر به فرد در مورد کار و بچه داری به وجود بیاورد. بعدا وقتی این اتفاق را برای دیگران شرح دادم همه با اشتیاق گوش می دادند. 


یک تمرین برای اینکه بتوانید قصه های جالبی از درون خودتان بیرون بکشید. جای خالی را با عبارات مناسب پر کنید تا وقتی که دیگر هیچ عبارتی باقی نماند. 

من ..... هستم.

اولش شاید پاسخ های شما ابتدایی و کوتاه باشد. مثلا:

من چپ دست هستم.

من قد بلند هستم.

من لاغر هستم.


خسته کننده است مگه نه؟

اما همانطور که ادامه می دهید، جواب های بهتری به ذهنتان می رسد.

من معتاد بازی های کامپیوتری هستم.

من دیوونه رنگ آبی هستم.

من عاشق چادر هستم.

من شیفته کتاب هستم.

خب.. ببینید دارد جذاب تر می شود. مطمئنا داستان های زیبایی پشت هر یک از این عبارات نهفته است. برای اینکه بتوانید از هر کدام داستان بسازید، یک "چرا" بعد هر عبارت بگذارید. حالا شروع کنید به داستان نویسی یا قصه گویی!